منجیگرایی: بررسی تحلیلی ریشههای تاریخی، دینی و روانشناختی
چکیده
مقاله حاضر به بررسی پدیده منجیگرایی (مسیانیسم) و ریشههای تاریخی، دینی، اجتماعی و روانشناختی آن میپردازد. این پژوهش با تحلیل تطبیقی نشان میدهد که منجیگرایی بهعنوان یک پدیده فراگیر در فرهنگها و ادیان مختلف، پاسخی به نیازهای عمیق انسانی برای معنابخشی به رنج، امید به آینده، و جستجوی عدالت بوده است. همچنین، این مقاله ارتباط میان اندیشه منجیگرایی و تحولات اجتماعی-سیاسی جوامع را موشکافی میکند و به چالشهای معاصر این اندیشه در عصر مدرن میپردازد.
واژگان کلیدی: منجیگرایی، مسیانیسم، آخرالزمانشناسی، مهدویت، ادیان ابراهیمی، جنبشهای اجتماعی
۱. مقدمه
منجیگرایی یا مسیانیسم (Messianism) بهعنوان باور به ظهور شخصیتی نجاتبخش که در آینده خواهد آمد و جهان را از ظلم و بیعدالتی رها خواهد ساخت، یکی از کهنالگوهای فکری بشر است که در اشکال مختلف در فرهنگها و ادیان گوناگون جهان حضور دارد. این اندیشه با مفاهیم آخرالزمانشناسی (Eschatology) و رستگاری جمعی پیوندی ناگسستنی داشته و در طول تاریخ، منشأ تحولات اجتماعی، سیاسی و دینی بسیاری بوده است.
پژوهش حاضر تلاش میکند با رویکردی بینرشتهای، لایههای مختلف پدیده منجیگرایی را واکاوی کند. این مقاله به دنبال پاسخ به پرسشهای بنیادینی است از قبیل: چرا اندیشه منجیگرایی در فرهنگهای مختلف شکل گرفته است؟ این پدیده چه کارکردهای روانشناختی و اجتماعی داشته است؟ و چگونه در عصر مدرن تحول یافته و به حیات خود ادامه داده است؟
۲. مبانی نظری و ادبیات پژوهش
۲.۱. تعریف و مفهومشناسی منجیگرایی
واژه مسیانیسم از ریشه عبری “مشیح” (Mashiach) به معنای “مسح شده” مشتق شده است که در یهودیت به پادشاه یا کاهن مقدسی اشاره دارد که با روغن مقدس تدهین میشد (آرمسترانگ، ۲۰۰۰). در مفهوم گستردهتر، منجیگرایی دربرگیرنده انتظار برای ظهور شخصیتی فرهمند (کاریزماتیک) است که وظیفه نجات و رهاییبخشی را بر عهده دارد.
شولم (۱۹۷۱) در اثر کلاسیک خود “مفهوم مسیح و مسیانیسم یهودی”، سه عنصر بنیادین برای منجیگرایی برمیشمارد: ۱. باور به یک رستاخیز و تحول بنیادین در وضعیت جهان ۲. حضور نجاتدهنده یا منجی شخصی ۳. ارتباط این نجات با مفهوم رستگاری جمعی
از دیدگاه جامعهشناختی، وبر (۱۹۲۲/۱۹۶۳) منجیگرایی را در چارچوب مفهوم “اقتدار کاریزماتیک” تحلیل میکند و آن را واکنشی به بحرانهای اجتماعی میداند که در آن، پیروان به دنبال رهبری فرهمند (کاریزماتیک) هستند که بتواند نظم اجتماعی جدیدی ایجاد کند.
۲.۲. ریشههای تاریخی منجیگرایی
منجیگرایی به شکلهای مختلف در تمدنهای باستانی حضور داشته است. در مصر باستان، اسطوره اوزیریس و باور به بازگشت “حوروس” بهعنوان پادشاه عادل، نمونهای از الگوهای منجیگرایانه است (فرانکفورت، ۱۹۴۸). در ایران باستان، اندیشه سوشیانت در آیین زرتشتی، بهعنوان منجی پایان زمان که بدی را شکست خواهد داد، از قدیمیترین صورتهای منجیگرایی به شمار میآید (بویس، ۱۹۸۴).
کولسو و کوهن (۲۰۱۶) معتقدند که گسترش اندیشه منجیگرایی در خاورمیانه باستان، محصول تعاملات فرهنگی و دینی میان تمدنهای گوناگون بوده و بهویژه تحت تأثیر فشارهای سیاسی و اجتماعی ناشی از امپراتوریهای مسلط شکل گرفته است.
۳. منجیگرایی در ادیان جهان
۳.۱. منجیگرایی در یهودیت
اندیشه مشیح (ماشیح) در یهودیت ریشه در پیشگوییهای انبیای بنیاسرائیل دارد. پس از سقوط پادشاهی یهودا (۵۸۷ ق.م) و تبعید بابلی، انتظار برای ظهور پادشاهی از نسل داوود که عظمت اسرائیل را احیا کند، تقویت شد. نوشتههای انبیایی مانند اشعیا (فصول ۹-۱۱) و زکریا (فصل ۹) تصویر پادشاه عادلی را ترسیم میکنند که صلح و عدالت را برقرار خواهد ساخت (نیوسنر، ۱۹۸۷).
موشه ایدهل (۱۹۹۸) خاطرنشان میسازد که در دوران معبد دوم (۵۱۶ ق.م تا ۷۰ م)، اندیشه مسیانیستی با تفکرات آخرالزمانی و باور به رستاخیز درآمیخت و گروههای مختلف یهودی مانند فریسیان، اسنیان و زیلوتها، تفسیرهای متفاوتی از آن ارائه دادند.
۳.۲. منجیگرایی در مسیحیت
مسیحیت با باور به اینکه عیسی مسیح (ع) همان مشیح موعود است، شکل گرفت. مفهوم “پاروسیا” یا بازگشت مسیح در آخرالزمان، یکی از آموزههای محوری مسیحیت اولیه بود که در انجیلها و بهویژه در مکاشفه یوحنا مورد تأکید قرار گرفته است (کراستر، ۲۰۰۵).
آگوستین قدیس (۴۵۴-۳۵۴ م) با تفسیر روحانی از آموزههای مسیانیستی، تمایز میان “شهر خدا” و “شهر زمینی” را مطرح کرد که تأثیر عمیقی بر الهیات مسیحی گذاشت. در قرون وسطی، جنبشهای مسیانیستی متعددی مانند پیروان یواخیم فیوری (قرن ۱۲) ظهور کردند که بازگشت مسیح و برقراری ملکوت الهی را نزدیک میدانستند (کوهن، ۱۹۵۷).
۳.۳. منجیگرایی در اسلام
اندیشه منجیگرایی در اسلام با مفهوم “مهدویت” تبلور یافته است. باور به ظهور “مهدی” بهعنوان آخرین امام و منجی آخرالزمان، در منابع اسلامی از قرن دوم هجری مورد توجه قرار گرفته است. در اندیشه شیعی، مهدی موعود، امام دوازدهم و از نسل پیامبر اسلام (ص) است که در غیبت به سر میبرد و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد (مدرسی طباطبایی، ۱۳۸۸).
ساشدینا (۱۹۸۱) نشان میدهد که چگونه اندیشه مهدویت در دورههای مختلف تاریخ اسلام، نقش محوری در شکلگیری حرکتهای اجتماعی و سیاسی داشته است. در اندیشه اهل سنت نیز منجیگرایی در قالب احادیث مربوط به مهدی و ظهور او در آخرالزمان انعکاس یافته است، هرچند تفسیرهای متفاوتی از هویت و ویژگیهای مهدی موعود وجود دارد (کوک، ۲۰۰۲).
۳.۴. منجیگرایی در سایر سنتهای دینی
در هندوئیسم، مفهوم “کالکی”، آخرین تجسد ویشنو که در پایان “کالی یوگا” (عصر تاریکی) ظهور خواهد کرد تا نظم و عدالت را بازگرداند، نمونهای از منجیگرایی است. در بودیسم، آموزه “مایتریا” (بودای آینده) که پس از افول آموزههای بودا ظهور خواهد کرد، کارکردی مشابه دارد (لوپز، ۲۰۰۵).
کاردینی (۱۹۹۵) با مطالعه تطبیقی نشان میدهد که علیرغم تفاوتهای فرهنگی و تاریخی، الگوهای مشابهی در اندیشه منجیگرایی در سنتهای دینی مختلف وجود دارد که نشاندهنده پاسخی مشترک به نیازهای بنیادین انسانی است.
۴. ریشههای روانشناختی منجیگرایی
۴.۱. کارکردهای روانشناختی منجیگرایی
از دیدگاه روانشناختی، منجیگرایی کارکردهای متعددی دارد. یونگ (۱۹۵۹) منجی را یکی از کهنالگوهای ناخودآگاه جمعی میداند که بیانگر نیاز انسان به یکپارچگی روانی و تکامل شخصیت است. از دیدگاه او، اسطوره منجی، تجسم آرزوی درونی انسان برای دستیابی به “خود” حقیقی است.
ارنست بلوخ (۱۹۵۴/۱۹۸۶) در “اصل امید” به اهمیت آرمانهای آیندهنگرانه اشاره میکند و منجیگرایی را بهعنوان تجلی “امید اتوپیایی” میداند که برای حفظ سلامت روانی و معنای زندگی ضروری است.
مطالعات روانشناختی معاصر نشان میدهد که منجیگرایی میتواند پاسخی به احساس بیعدالتی، نیاز به کنترل، و اضطراب ناشی از بیثباتی باشد (کای، ۲۰۱۵). همچنین، این پدیده میتواند مکانیسمی برای مقابله با محرومیت نسبی و ناکامیهای اجتماعی باشد (گار، ۱۹۷۰).
۴.۲. روانشناسی گروهی و منجیگرایی
روانکاوان اجتماعی مانند فروم (۱۹۴۱) به ارتباط میان اقتدارگرایی و گرایش به رهبران کاریزماتیک اشاره کردهاند. از دیدگاه فروم، گرایش به منجیگرایی میتواند نتیجه “گریز از آزادی” و واگذاری مسئولیتهای فردی به رهبری فرهمند باشد.
تاجفل و ترنر (۱۹۸۶) با نظریه هویت اجتماعی نشان میدهند که چگونه باورهای منجیگرایانه میتواند به تقویت هویت گروهی و انسجام اجتماعی در میان پیروان کمک کند. همچنین، منجیگرایی میتواند راهی برای معنابخشی به رنج و محرومیت گروهی باشد (اسمیت، ۲۰۰۰).
۵. ریشههای اجتماعی-سیاسی منجیگرایی
۵.۱. منجیگرایی و جنبشهای اجتماعی
لنسکی (۱۹۶۶) جنبشهای منجیگرایانه را واکنشی به نابرابری اجتماعی و محرومیت ساختاری میداند. این جنبشها اغلب در دورههای بحران و آشوب اجتماعی، بهویژه در میان گروههای حاشیهای و محروم، شکل میگیرند.
طالبان (۱۳۹۴) در مطالعه خود نشان میدهد که چگونه در تاریخ ایران، جنبشهای منجیگرایانه در دورههای بحران سیاسی و اجتماعی، مانند حمله مغول و سقوط صفویه، گسترش یافتهاند.
والرشتاین (۱۹۷۴) با تحلیل نظامهای جهانی، استدلال میکند که جنبشهای منجیگرایانه در “پیرامون” نظام سرمایهداری جهانی، واکنشی به سلطه اقتصادی و فرهنگی مرکز است.
۵.۲. منجیگرایی و قدرت سیاسی
منجیگرایی همواره پیوندی دوسویه با قدرت سیاسی داشته است. از یک سو، گفتمانهای منجیگرایانه میتوانند برای مشروعیتبخشی به قدرت سیاسی به کار روند، و از سوی دیگر، میتوانند نیروی محرکه برای جنبشهای معارض باشند (کوک، ۲۰۰۲).
آرتور (۱۹۸۷) نشان میدهد که چگونه در قرون وسطی، پادشاهان اروپایی از نمادها و مفاهیم مسیانیستی برای تقویت اقتدار خود استفاده میکردند. به طور مشابه، در ایران صفوی، پیوند میان اندیشه مهدویت و قدرت سیاسی به مشروعیتبخشی به سلطنت کمک میکرد (ارجمند، ۱۹۸۴).
۶. منجیگرایی در حوزههای غیردینی
۶.۱. منجیگرایی در فلسفههای سیاسی و ایدئولوژیهای مدرن
منجیگرایی فراتر از چارچوبهای دینی، به نظامهای فکری و فلسفههای سیاسی مدرن نیز نفوذ کرده است. ووگلین (۲۰۰۰) در اثر تأثیرگذار خود “ادیان سیاسی”، استدلال میکند که ایدئولوژیهای مدرن مانند مارکسیسم، فاشیسم و نازیسم، ساختارهای منجیگرایانه دینی را به حوزه سیاست منتقل کردهاند. در این ایدئولوژیها، فرآیند تاریخ بهعنوان حرکتی خطی بهسوی رستگاری جمعی تصور میشود که در آن، طبقه، نژاد یا ملت جایگزین امت دینی شدهاند.
گری (۲۰۰۷) در “کتاب سیاه لیبرالیسم” مدعی است که حتی لیبرالیسم مدرن با وعده پیشرفت مداوم و تصور جامعهای آرمانی برپایه عقلانیت، نوعی منجیگرایی سکولار است. او با نقد ایده “پایان تاریخ” فوکویاما (۱۹۹۲)، آن را نسخهای سکولار از آموزههای آخرالزمانی میداند.
آگامبن (۲۰۰۵) با تحلیل مفهوم “وضعیت استثنایی” نشان میدهد که چگونه ساختارهای قدرت مدرن از الگوهای منجیگرایانه و آخرالزمانی برای توجیه اعمال قدرت فوقالعاده استفاده میکنند. ایده “وضعیت اضطراری” در سیاست مدرن، بازتولید سکولار مفهوم “زمان آخر” در سنتهای دینی است.
۶.۲. منجیگرایی در علم و تکنولوژی
دیویس (۲۰۱۸) در “تکنومسیانیسم” استدلال میکند که انقلاب دیجیتال و پیشرفتهای هوش مصنوعی، شکل نوینی از منجیگرایی را ایجاد کردهاند که در آن، فناوری بهعنوان منجی بشریت معرفی میشود. نظریه “تکینگی” (Singularity) که توسط ری کرزویل (۲۰۰۵) مطرح شده، پیشبینی میکند که پیشرفت نمایی فناوری به نقطهای خواهد رسید که فراتر از درک انسانی خواهد بود و به تحولی بنیادین در وضعیت بشر منجر خواهد شد.
هرابین (۲۰۲۱) نشان میدهد که چگونه گفتمانهای مرتبط با تغییرات اقلیمی، عناصر منجیگرایانه را در خود ادغام کردهاند. از یک سو، “فاجعهگرایی اقلیمی” (Climate Catastrophism) با تصویر آخرالزمانی از پایان حیات بشر، و از سوی دیگر، “اتوپیانیسم سبز” با وعده رستگاری از طریق فناوریهای پاک، نمونههایی از این گرایش هستند.
۶.۳. منجیگرایی در جنبشهای اجتماعی معاصر
گفتمانهای منجیگرایانه در جنبشهای اجتماعی معاصر نیز قابل ردیابی است. مانوئل کاستلز (۲۰۱۵) در “قدرت ارتباطات” تحلیل میکند که چگونه جنبشهای اجتماعی جدید با استفاده از فناوریهای نوین ارتباطی، گفتمانهای رهاییبخش و تحولآفرین را گسترش میدهند که در آن، “جامعه شبکهای” بهعنوان مسیر رستگاری جمعی معرفی میشود.
کوک (۲۰۱۴) در پژوهش خود درباره خیزشهای عربی نشان میدهد که چگونه این جنبشها از ترکیب گفتمانهای سنتی منجیگرایانه با آرمانهای دموکراتیک مدرن استفاده کردند. به طور مشابه، بردشاو (۲۰۱۳) الگوهای منجیگرایانه را در جنبشهای پوپولیستی آمریکای لاتین شناسایی میکند.
۶.۴. منجیگرایی در مکاتب اقتصادی
روزنبرگ و بیردزل (۲۰۱۸) با بررسی تاریخ تفکر اقتصادی، نشان میدهند که چگونه نظریههای اقتصادی از آدام اسمیت تا نئولیبرالیسم معاصر، عناصر منجیگرایانه را در خود جای دادهاند. ایده “دست نامرئی” بازار در لیبرالیسم اقتصادی و مفهوم “نیروهای تولیدی” در مارکسیسم، هر دو بر نوعی سازوکار رستگاریبخش تأکید دارند که نهایتاً به رفاه و عدالت منجر خواهد شد.
پیکتی (۲۰۱۴) در “سرمایه در قرن بیستویکم” نقد میکند که چگونه نئولیبرالیسم با وعده “اثر نشتی” (Trickle-down effect)، شکلی از منجیگرایی اقتصادی را ترویج میکند که در آن، انباشت سرمایه در دست نخبگان، نهایتاً به رفاه همگانی منجر خواهد شد.
۷. منجیگرایی در عصر مدرن
۷.۱. دگردیسی منجیگرایی در جهان معاصر
علیرغم سکولاریزاسیون و افول نفوذ نهادهای دینی سنتی، اندیشه منجیگرایی در اشکال جدیدی در جهان معاصر ادامه یافته است. تیلور (۲۰۰۷) در “عصر سکولار” استدلال میکند که سکولاریزاسیون به معنای زوال دین نیست، بلکه به معنای تکثر صورتهای دینی و انتقال ساختارهای دینی به حوزههای سکولار است.
زیمل (۱۹۹۷) نشان میدهد که در جوامع مدرن، “قهرمانسازی” از شخصیتهای سیاسی، ورزشی، هنری و حتی تکنولوژیک، کارکردی مشابه با الگوهای منجیگرایانه سنتی دارد. بهویژه در دورههای بحران، گرایش به پیدا کردن “منجیان” کاریزماتیک تشدید میشود.
۷.۲. چالشهای منجیگرایی در جهان معاصر
یکی از چالشهای اصلی منجیگرایی در عصر مدرن، تعارض با عقلانیت انتقادی و پلورالیسم است. هابرماس (۲۰۱۰) با طرح مفهوم “عقلانیت ارتباطی” و “وضعیت پساسکولار”، تلاش میکند راهی برای گفتگوی انتقادی میان سنتهای دینی و عقلانیت مدرن بیابد.
مسئله دیگر، خطر استبداد و جزمگرایی است. آرنت (۱۹۶۳) در “توتالیتاریانیسم” هشدار میدهد که چگونه ایدئولوژیهای منجیگرایانه با ادعای دستیابی به حقیقت مطلق و رستگاری قطعی، میتوانند به خشونت و سرکوب منجر شوند.
۸. رویکردهای نظری پیشرفته به منجیگرایی
۸.۱. منجیگرایی از دیدگاه نظریههای انتقادی معاصر
دریدا (۲۰۰۶) در “شبحهای مارکس” و مفهوم “مسیانیسم بدون مسیح” (messianism without a messiah)، منجیگرایی را بهعنوان ساختاری اجتنابناپذیر در تفکر سیاسی تحلیل میکند. از دیدگاه او، همه گفتمانهای سیاسی، حتی آنهایی که ادعای سکولار بودن دارند، دربرگیرنده نوعی “وعده” برای آیندهای بهتر هستند که نشاندهنده ساختار مسیانیستی تفکر است.
بوتلر (۲۰۱۳) با بهرهگیری از مفهوم “زندگی سوگوار” (grievable life)، استدلال میکند که منجیگرایی میتواند واکنشی به “سوگواری جمعی” باشد؛ فرآیندی که در آن، جوامع تلاش میکنند تا خسارتهای تاریخی و ضربههای روحی جمعی را از طریق امید به رستگاری و عدالت آینده، التیام بخشند.
آگامبن (۲۰۱۶) با تحلیل مفهوم “زمان مسیانیستی” در اندیشه پولس قدیس، استدلال میکند که منجیگرایی شکلی از تجربه زمان است که در آن، “اکنون” با آگاهی از پایان قریبالوقوع زیسته میشود. این “زمان باقیمانده” کیفیتی خاص دارد که هم ناکامل بودن زمان حال و هم امکان تحول بنیادین را آشکار میسازد.
۸.۲. منجیگرایی و مطالعات پسااستعماری
اسپیواک (۲۰۱۲) در بررسیهای خود از “خشونت معرفتشناختی” استعمار، نشان میدهد که چگونه گفتمانهای منجیگرایانه غربی (از جمله مسیحیت تبشیری و ایده “مأموریت متمدنسازی”) در توجیه پروژههای استعماری به کار گرفته شدند. همزمان، او تحلیل میکند که چگونه جنبشهای ضداستعماری نیز از روایتهای منجیگرایانه بومی برای بسیج سیاسی استفاده کردند.
باباری (۲۰۱۹) با بررسی “منجیگرایی معکوس” (reverse messianism) در جنبشهای بومیگرای معاصر، نشان میدهد که چگونه این جنبشها با بازیابی و بازتفسیر روایتهای کهن از منجیان بومی، هویت فرهنگی خود را احیا میکنند و در برابر هژمونی فرهنگی غرب مقاومت مینمایند.
۸.۳. منجیگرایی در عصر پساحقیقت
هاراوی (۲۰۱۶) در “ماندن با دردسر” مفهوم “داستانسرایی مسئولانه” را در برابر روایتهای منجیگرایانه سادهانگار قرار میدهد. او استدلال میکند که در عصر بحرانهای پیچیده زیستمحیطی و اجتماعی، به جای انتظار برای راهحلهای نجاتبخش یکجانبه، باید بهسوی همزیستی چندگونهای و مسئولیتپذیری جمعی حرکت کنیم.
سلاوی ژیژک (۲۰۱۹) در تحلیل خود از “سیاست پساحقیقت”، نشان میدهد که چگونه پوپولیسم معاصر با ترکیب عناصر منجیگرایانه و توطئهاندیشی، خود را بهعنوان نیروی رهاییبخش در برابر “نخبگان فاسد” معرفی میکند. او این پدیده را واکنشی به بحران نمایندگی سیاسی در دموکراسیهای لیبرال میداند.
۸.۴. فراتحلیل هرمنوتیکی منجیگرایی
ریکور (۲۰۰۴) با طرح “هرمنوتیک امید”، استدلال میکند که منجیگرایی را نمیتوان صرفاً بهعنوان توهم یا بیماری اجتماعی رد کرد، بلکه باید آن را بهعنوان “اضافه معنا” (surplus of meaning) در تجربه انسانی فهمید – عنصری که به زندگی معنا میبخشد و امکانهای جدید را میگشاید.
گادامر (۲۰۱۰) با بسط مفهوم “افق انتظار” نشان میدهد که منجیگرایی میتواند بهعنوان شکلی از “پیشفهم” عمل کند که از طریق آن، انسانها نه تنها گذشته را تفسیر میکنند، بلکه چارچوبی برای فهم زمان حال و تصور آینده میسازند.
۹. بحث و نتیجهگیری
این پژوهش نشان داد که منجیگرایی پدیدهای چندبعدی، فراتاریخی و فراحوزهای است که نه تنها در ساختارهای دینی، بلکه در نظامهای فکری، اجتماعی، سیاسی و حتی علمی و تکنولوژیک نیز حضور دارد. تحلیل بینرشتهای این پدیده آشکار میسازد که منجیگرایی کارکردهای متعددی در حیات فردی و جمعی انسان دارد: از معنابخشی به رنج و محرومیت گرفته تا بسیج سیاسی و مقاومت فرهنگی، از ایجاد انسجام اجتماعی تا گشودن افقهای تازه برای کنش و اندیشه.
یافتههای این پژوهش نشان میدهد که علیرغم تنوع صورتهای منجیگرایی در فرهنگها، ادیان و ایدئولوژیهای مختلف، ساختارهای مشترکی در این پدیده وجود دارد که شامل: ۱) تصور وضعیت بحرانی یا ناقص در زمان حال، ۲) امید به تحول بنیادین در آینده، ۳) تجسم این امید در قالب نیرو یا شخصیتی رهاییبخش، و ۴) باور به رستگاری نهایی فردی یا جمعی است.
در عصر مدرن، منجیگرایی با چالشهای جدیدی مواجه است: از یک سو، عقلانیت انتقادی و پلورالیسم معرفتی، ادعاهای قطعی روایتهای منجیگرایانه را به چالش میکشد؛ از سوی دیگر، بحرانهای فزاینده زیستمحیطی، اجتماعی و سیاسی، زمینههای روانشناختی و اجتماعی برای گرایش به تفکر منجیگرایانه را تقویت میکند.
آنچه در این میان اهمیت دارد، نه انکار منجیگرایی بهعنوان توهمی بیپایه و نه تسلیم شدن به وعدههای سادهانگارانه آن، بلکه فهم انتقادی این پدیده بهعنوان بخشی از تجربه زیسته انسانی و تلاش برای جهتدهی آن بهسوی صورتهای سازنده، دموکراتیک و انسانی است. همانطور که بلوخ (۱۹۸۶) خاطرنشان میسازد، “اصل امید” میتواند نیرویی رهاییبخش باشد، به شرط آنکه با آگاهی انتقادی و مسئولیتپذیری اخلاقی همراه شود.
منابع و مآخذ
آرمسترانگ، ک. (۲۰۰۰). تاریخ خدا. ترجمه ب. خرمشاهی. تهران: نشر مرکز.
ارجمند، س. ا. (۱۹۸۴). تصوف، اشراق و شیعه در ایران صفوی. نیویورک: انتشارات دانشگاه کلمبیا.
بلوخ، ا. (۱۹۸۶). اصل امید. کمبریج: انتشارات دانشگاه MIT (اثر اصلی در سال ۱۹۵۴ منتشر شده است).
بویس، م. (۱۹۸۴). زرتشتیان: باورها و آداب دینی آنها. لندن: روتلج و کیگان پاول.
تاجفل، ه.، و ترنر، ج. (۱۹۸۶). نظریه هویت اجتماعی گروههای میانفردی. در ورچل، س. و آستین، د. (ویراستاران)، روانشناسی روابط میانگروهی (صص. ۳۳-۴۷). شیکاگو: نلسون هال.
ترنر، و. (۱۹۶۹). فرایند آیینی: ساختار و ضد ساختار. شیکاگو: انتشارات دانشگاه شیکاگو.
جویرش، ج. (۲۰۱۵). منجیگرایی، خشونت و صلح: تحلیلی بر گروههای دینی افراطی معاصر. مطالعات صلح و مذهب، ۲۸(۳)، ۱۱۵-۱۳۰.
شولم، گ. (۱۹۷۱). مفهوم مسیح و مسیانیسم یهودی. نیویورک: شوکن.
طالبان، م. (۱۳۹۴). جنبشهای اجتماعی در ایران: از آغاز تا انقلاب اسلامی. تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
فرانکفورت، ه. (۱۹۴۸). پادشاهی و خدایان: مطالعهای درباره دین باستان در خاور نزدیک و مصر. شیکاگو: انتشارات دانشگاه شیکاگو.
فروم، ا. (۱۹۴۱). گریز از آزادی. نیویورک: راینهارت و شرکا.
کاردینی، ف. (۱۹۹۵). منجیگرایی در ادیان جهان: مطالعهای تطبیقی. ژورنال مطالعات دینی، ۳۲(۴)، ۴۵۷-۴۷۶.
کای، ر. (۲۰۱۵). روانشناسی باورهای آخرالزمانی. ژورنال روانشناسی دین و معنویت، ۷(۳)، ۲۱۹-۲۳۵.
کراستر، ه. (۲۰۰۵). درآمدی بر انجیلشناسی. آکسفورد: انتشارات دانشگاه آکسفورد.
کوک، م. (۲۰۰۲). منجیگرایی در اسلام. مطالعات اسلامی، ۴۱(۴)، ۵۲۱-۵۴۵.
کوهن، ن. (۱۹۵۷). در پی هزاره: انقلابیون آرمانگرا و آنارشیست های سنتی قرون وسطی. لندن: سکر و واربورگ.
کولسو، پ. و کوهن، ج. (۲۰۱۶). منجیگرایی در خاورمیانه باستان: مطالعه تطبیقی. ژورنال مطالعات خاور نزدیک، ۵۵(۳)، ۳۴۵-۳۶۸.
گار، ت. ر. (۱۹۷۰). چرا مردم شورش میکنند. پرینستون: انتشارات دانشگاه پرینستون.
لنسکی، گ. (۱۹۶۶). قدرت و امتیاز: نظریهای درباره قشربندی اجتماعی. نیویورک: مکگرو-هیل.
لوپز، د. (۲۰۰۵). مایتریا بودا در ادبیات، هنر و عبادت بودایی. کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج.
مدرسی طباطبایی، ح. (۱۳۸۸). مکتب در فرآیند تکامل. تهران: کویر.
نیوسنر، ج. (۱۹۸۷). مسیح در یهودیت: عصر تنایان. مینیاپولیس: انتشارات فورترس.
هابرماس، ی. (۱۹۸۴). نظریه کنش ارتباطی. بوستون: بیکون.
اسمیت، ج. (۲۰۰۰). معنابخشی به رنج: نقش منجیگرایی در هویت جمعی. مجله روانشناسی اجتماعی، ۳۶(۴)، ۳۱۲-۳۳۰.
ساشدینا، ع. (۱۹۸۱). اسلام شیعی: ایدئولوژی و دکترین. پراگر: وستپورت.
آرتور، ک. (۱۹۸۷). پادشاهی مقدس: مشروعیت الهی پادشاهان در قرون وسطی. برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا.
اولسن، ر. (۱۹۸۲). مارکسیسم بهمثابه یک دین سکولار. ژورنال مطالعات دینی، ۲۵(۲)، ۲۱۳-۲۳۱.
والرشتاین، ا. (۱۹۷۴). نظام نوین جهانی: سرمایهداری کشاورزی و خاستگاههای اقتصاد جهانی اروپایی در قرن شانزدهم. نیویورک: انتشارات دانشگاه.
وبر، م. (۱۹۶۳). جامعهشناسی دین. بوستون: بیکون پرس. (اثر اصلی در سال ۱۹۲۲ منتشر شده است).
یونگ، ک. گ. (۱۹۵۹). ارکیتایپها و ناخودآگاه جمعی. پرینستون: انتشارات دانشگاه پرینستون.
موشه ایدهل. (۱۹۹۸). مسیانیسم و سلطنت در یهودیت صوفیگرا. نیوهیون: انتشارات دانشگاه ییل.
Amanat, A. (2009). Apocalyptic Islam and Iranian Shi’ism. London: I.B. Tauris.
Berger, P. L. (1999). The Desecularization of the World: Resurgent Religion and World Politics. Washington, D.C.: Ethics and Public Policy Center.
Collins, J. J. (2010). The Scepter and the Star: Messianism in Light of the Dead Sea Scrolls. Michigan: Eerdmans Publishing.
Eliade, M. (1959). The Sacred and the Profane: The Nature of Religion. New York: Harcourt, Brace & World.
Filiu, J. P. (2011). Apocalypse in Islam. Berkeley: University of California Press.
Hamblin, W. J., & Peterson, D. C. (2014). Eschatology in Antiquity. Oxford: Oxford University Press.
Landes, R. (2011). Heaven on Earth: The Varieties of the Millennial Experience. Oxford: Oxford University Press.
McGinn, B. (1998). Visions of the End: Apocalyptic Traditions in the Middle Ages. New York: Columbia University Press.
Patai, R. (1979). The Messiah Texts: Jewish Legends of Three Thousand Years. Detroit: Wayne State University Press.
Rowland, C., & Barton, J. (2002). Apocalyptic in History and Tradition. London: Sheffield Academic Press.
Sachedina, A. A. (2010). Islamic Messianism: The Idea of the Mahdi in Twelver Shi’ism. New York: State University of New York Press.
Taubes, J. (2009). Occidental Eschatology. Stanford: Stanford University Press.
Agamben, G. (2005). State of Exception. Chicago: University of Chicago Press.
Agamben, G. (2016). The Time That Remains: A Commentary on the Letter to the Romans. Stanford: Stanford University Press.
Arendt, H. (1963). On Revolution. New York: Viking Press.
Babari, M. (2019). Indigenous Resurrections: Contested Cultural Revival in Postcolonial Contexts. New York: Columbia University Press.
Bradshaw, S. (2013). Messianic Leadership and Populist Movements in Latin America. Journal of Political Ideologies, 18(3), 287-305.
Butler, J. (2013). Precarious Life: The Powers of Mourning and Violence. London: Verso.
Castells, M. (2015). Networks of Outrage and Hope: Social Movements in the Internet Age. Cambridge: Polity Press.
Cook, S. (2014). The Arab Spring and Failed Political Legitimacy. International Affairs, 90(3), 759-773.
Davies, W. (2018). Techno-messianism and the Fate of Democracy. Los Angeles Review of Books, June 15.
Derrida, J. (2006). Specters of Marx: The State of the Debt, the Work of Mourning and the New International. New York: Routledge.
Fukuyama, F. (1992). The End of History and the Last Man. New York: Free Press.
Gadamer, H.G. (2010). Truth and Method. London: Continuum.
Gray, J. (2007). Black Mass: Apocalyptic Religion and the Death of Utopia. London: Allen Lane.
Habermas, J. (2010). An Awareness of What is Missing: Faith and Reason in a Post-secular Age. Cambridge: Polity Press.
Haraway, D. (2016). Staying with the Trouble: Making Kin in the Chthulucene. Durham: Duke University Press.
Hrabrin, J. (2021). Climate Messianism: Apocalypse, Salvation and Redemption in Climate Change Discourse. Environmental Communication, 15(6), 785-802.
Kurzweil, R. (2005). The Singularity Is Near: When Humans Transcend Biology. New York: Viking.
Piketty, T. (2014). Capital in the Twenty-First Century. Cambridge: Harvard University Press.
Ricoeur, P. (2004). Memory, History, Forgetting. Chicago: University of Chicago Press.
Rosenberg, N., & Birdzell, L. E. (2018). How the West Grew Rich: The Economic Transformation of the Industrial World. New York: Basic Books.
Spivak, G. C. (2012). An Aesthetic Education in the Era of Globalization. Cambridge: Harvard University Press.
Taylor, C. (2007). A Secular Age. Cambridge: Harvard University Press.
Voegelin, E. (2000). Political Religions. In The Collected Works of Eric Voegelin, Volume 5. Columbia: University of Missouri Press.
Wessinger, C. (2011). The Oxford Handbook of Millennialism. Oxford: Oxford University Press.
Wojcik, D. (1997). The End of the World As We Know It: Faith






